اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امر

نویسه گردانی: ʼMR
امر. [ اِم ْ م َ ] (ع ص ) مرد سست رای و فرمانبردار هرکس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و از آن است : من یطع امرة لایأکل ثمرة. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
عمر حلبی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ل َ ] (اِخ ) ابن احمدبن هبةاﷲ. رجوع به ابن العدیم و عمر (ابن احمدبن هبةاﷲ...) شود.
عمر بلخی . [ ع ُ م َ رِ ب َ ] (اِخ ) ابن هارون بن یزیدبن جابر بلخی . وی مولای بنی ثقیف و عالم به قراآت و محدث بود. تولدش بسال 128 هَ .ق . ...
عمر تمار. [ ع ُ م َ رِ ت َم ْ ما ] (اِخ ) ابن عامر تمار. رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر تیمی . [ ع ُ م َ رِ ت َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن معمربن عثمان تیمی قرشی . مشهور به ابن معمر. از فرماندهان شجاع و سید بنی تیم در عهد خویش ب...
عمر تیمی . [ ع ُ م َ رِ ت َ ] (اِخ ) ابن لحاء (غالباً آن را لجاء گویند) بن حدیربن مصاد تیمی . از شعرای عهد امویان بود و او را معارضات و مفاخرات...
عمر تیمی . [ ع ُ م َ رِ ت َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به عمر سهروردی (ابن محمدبن ...) شود.
طول عمر. [ ل ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درازی عمر. عمر دراز.
علی عمر. [ ع َ ع ُ م َ ] (اِخ ) مصری . وی در سال 1287 هَ .ق . در ناحیه ٔ باجور مصر متولد شد و تحصیلات خود را در قاهره و انگلستان بپایان رساند و...
عمر ازدی .[ ع ُ م َ رِ اَ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ. نحوی و لغوی قرن ششم و هفتم هجری . رجوع به عمر شلوبینی شود.
عمرازدی . [ ع ُ م َ رِ اَ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف ازدی ، مکنی به ابوالحسین . قاضی القضاة عهد المقتدر خلیفه ٔ عباسی . وی در علم حدیث و فرایض و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.