اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امر

نویسه گردانی: ʼMR
امر. [ اَ م َرر ] (ع ن تف ) تلخ تر. (منتهی الارب ) (ترجمان ترتیب عادل ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مقابل احلی . و قول خداوند است و الساعة ادهی و امر؛ قیامت فضیح تر و تلخ تراست . (ناظم الاطباء). || محکم کارتر. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گویند: فلان امر عقداً منه ؛ فلان محکم کارتر است از او. (از اقرب الموارد)(از ناظم الاطباء). و مؤنث آن مُرّی ̍ است . (از اقرب الموارد). زنی از عرب گفته است : صغراها مراها. (از اقرب الموارد). و رجوع به مری شود. || (اِ) تلخ روده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || روده های سرگین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). و آن مانند لفظ اعم است برای جماعت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: لقبت منها الامرین ؛ دیدم از وی سختیها و تلخیها. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف ازدی . رجوع به عمر ازدی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن محمد مالکی . رجوع به ابوالفرج (مالکی ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مختاربن منفی . رجوع به عمر مختار شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مسعودبن احمدبن عبدالعزیزبن مازه . ملقب به صدرالشریعة و برهان الاسلام و تاج الدین . وی از ائمه ٔ بزرگ ماوراءالنهر و ...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مسلم . رجوع به عمر عکبری شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مصطفی حمد. رجوع به عمر حمد شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مطرف . رجوع به ابوالوزیر (عمربن ...) و عمر عبدی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مظفربن عمربن محمدبن ابی الفوارس معری کندی . رجوع به ابن الوردی (زین الدین ...) ومآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ ...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مظفر یوسف بن عمربن رسول ، مکنی به ابوالفتح . متوفی بسال 696 هَ .ق . او را کتابی است در نجوم به نام تبصرة.(از گ...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن معمر. رجوع به عمر (ابن موسی بن ...) شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.