امر
نویسه گردانی:
ʼMR
امر. [ اَ م َرر ] (ع ن تف ) تلخ تر. (منتهی الارب ) (ترجمان ترتیب عادل ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مقابل احلی . و قول خداوند است و الساعة ادهی و امر؛ قیامت فضیح تر و تلخ تراست . (ناظم الاطباء). || محکم کارتر. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گویند: فلان امر عقداً منه ؛ فلان محکم کارتر است از او. (از اقرب الموارد)(از ناظم الاطباء). و مؤنث آن مُرّی ̍ است . (از اقرب الموارد). زنی از عرب گفته است : صغراها مراها. (از اقرب الموارد). و رجوع به مری شود. || (اِ) تلخ روده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || روده های سرگین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). و آن مانند لفظ اعم است برای جماعت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: لقبت منها الامرین ؛ دیدم از وی سختیها و تلخیها. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمدبن لیث . رجوع به عمر لیثی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمد انصاری . رجوع به عمر انصاری شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن بدوح . رجوع به ابن البدوح و عمر قلعی (ابن علی بن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (ع ). از فرزندان امام زین العابدین (ع ). وی از جمله اولاد امیرالمؤمنین (ع ) است ...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن رسول . رجوع به عمر رسولی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن سالم بن صدقه ٔ لخمی اسکندری فاکهانی . ملقب به تاج الدین . از علمای نحو اسکندریه در اواخر قرن هفتم و اوای...
عمر.[ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن مرشد. رجوع به ابن فارض (ابوحفص و ابوالقاسم ...) و عمر (ابن فارض ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن مقدم . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی مطوعی . رجوع به عمر مطوعی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ )ابن عمرو احموسی . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.