انباز
نویسه گردانی:
ʼNBAZ
انباز. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نبز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لقبها. (آنندراج ). رجوع به نبز شود.
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
انباز. [ اَم ْ ] (ص ) ۞ شریک . (برهان قاطع) (آنندراج ) (دهار) (مؤید الفضلاء) (هفت قلزم ). شقیص . (منتهی الارب ، ذیل ش ق ص ). مشارک . سهیم . قسی...
انباز شدن . [ اَم ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شریک شدن . (فرهنگ فارسی معین ). شرکت . (تاج المصادر بیهقی ) : مصطفی فرمود کای اقبال جواندر این من می ...
انباز کردن . [ اَم ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شریک کردن . اشتراک . (فرهنگ فارسی معین ). || قرین کردن . همراه کردن : خرد را چو با دانش انباز کردبد...
انباز گشتن . [ اَم ْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) قرین شدن . همراه شدن . جفت شدن . یکی شدن : ز جایی که بد شادمان بازگشت تو گفتی که با باد انباز گشت...
انباز گرفتن . [ اَم ْ گ ِ رِت َ ] (مص مرکب ) شریک گرفتن . جفت گرفتن : کنون بررست پیش من بصد نازبپرواز اندر آمد بچه ٔ بازهمی ترسم که گر پرواز...
انباز داشتن . [ اَم ْ ت َ ] (مص مرکب ) نظیر و مانند و همتا داشتن : مردی جلد و کاری و سوار نیک و بشورانیدن همه ٔ سلاحهااستاد چنانکه انباز ندارد ...
انباز گردانیدن . [ اَم ْ گ َ دَ ] (مص مرکب ) شریک ساختن : دو کس را که با هم زیاده الفتی نباشد در عمل انباز گردانند. (مجالس سعدی ).
انباذ. [ اِم ْ ] (ع مص ) افشردن و بَگْنی ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). افشردن انگور و بگنی ساختن . (آنندراج ). نبیذ افکندن . (یادداشت ...
انباذ. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نبذ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به نبذ شود. || عامه ٔ مردم بی علم .(منتهی الارب ). اوباش از مردم . (...
انباض . [ اِم ْ ] (ع مص ) ببانگ آوردن کمان را، یقال انبض القوس ، و انبض بالوتر؛ ببانگ آورد زه را. (از ناظم الاطباء). ببانگ آوردن کمان یا ...