اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

انک

نویسه گردانی: ʼNK
انک . [ اَ ن َ ] (ترکی ، اِ). رخساره . (از آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
انک . [ اَ ن َ ] (اِ) زردآلو از قسم پست و هسته تلخ و خرد و کم شیرین . (یادداشت مؤلف ).
انک . [ اَ ] (انگلیسی ، اِ) در اصطلاح تجارت نشان و علامتی که بر روی عدل و مال التجاره نویسند. (ناظم الاطباء). و رجوع به انگ شود.
انک . [ اَ ن ُ ] (ع اِ) سرب که در هندی سیسا گویند و در زفان گویا به معنی مس و روی گداخته مذکور است . (از آنندراج ). مصحف آنک است . رجوع ب...
انک . [ اَ ن ُ ] (اِ) آبله که بر اندام برآید (شرفنامه ، از آنندراج ). و در تاج انوک آبله آورده است . (آنندراج ).
انک . [ اَ ] (ع مص ) بزرگ و ستبر گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || دراز شدن شتر و بقولی دردمند گردیدن آ...
عانک . [ ن ِ] (ع ص ) ریگ توده ٔ بر هم نشسته و سخت گردیده و در برچسبنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لازم چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم ال...
انگ /'ang/ معنی ۱. زنبور. ۲. زنبور عسل. ۳. شیره؛ عصاره. فرهنگ فارسی عمید. ////////////////////////////////////////////////////////////////////////////...
انک کردن . [ اَ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامیانه ، خجالت دادن . تحقیر کردن . کسی را از رو بردن . او را کوچک کردن . (از فرهنگ لغات عامی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آنک . (ضمیر + حرف ربط) مخفف آنکه : یک قحف خون بچه ٔ تاکم فرست از آنک هم بوی مشک دارد هم گونه ٔ عقیق . عماره .با او بمراد دل زی ای دل از ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.