اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اورد

نویسه گردانی: ʼWRD
اورد. [ اَ رَ ] (ع اِ) از رنگهای اسب است . هرگاه اسب تمامی سرخ و یال و دم آن سیاه باشد اورد نامیده میشود و جمع آن وِراد است . (صبح الاعشی ج 2 ص 18).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بزم آورد. [ ب َ وَ ] (اِ مرکب ) بزماورد. زماورد. نواله . میسر. (یادداشت بخط دهخدا). سنبوسک . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). رجوع به بزماورد شود.
پیش آورد. [ وَ ] (ن مف مرکب ) پیش آورده . || (اِ مرکب ) آنچه پیش از غذای اصلی بر سر سفره آرند از خوردنیهای سبک . پیش آورده ۞ . پیشپار. رجوع...
خوش آورد. [ خوَش ْ / خُش ْ وَ ] (ص مرکب ) آنکه خوب می آورد. آنکه تقدیر با او موافق است . آنکه قضا او را مفید است و هرچه او را پیش می آید نیکو...
آورد و برد. [ وَ دُ ب ُ ](ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) عمل پیاپی آوردن و بردن .
مسجد و مدرسة ذوالفقار ، در محلة نیم آورد قرار دارد . این محله ، از محلات قدیم شهر اصفهان محسوب مى شود . محمد مهدى بن محمد رضا الاصفهانى ، آن را جزء چه...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.