اوو
نویسه گردانی:
ʼWW
اوو. [ اُ وَ وْ ] (ع اِ) ج ِ اُوَّة. به معنی داهیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
او. (ضمیر) ضمیر غایب است نسبت به ذوی العقول چه غیر ذوی العقول را آن گویند. (برهان ). و اکثر ضمیر آن هم به ذوی العقول آمده . (آنندراج ) (هفت...
او. [اَ و ] (ع حرف ) حرف عطف است به معنی یا و در خبر برای شک آید یا ابهام و در انشاء برای تخییر یا اباحه و یا مطلق جمع و یا تقسیم و یا تق...
آوو. [ وَوْ ] (اِخ ) نام شهری .
بفتح الف بمعنی آب در کابل بیشتر مروج است.
آو. (اِ) آب : کی تواند که همچو ماغ چکاوبزند غوطه در میانه ٔ آو. سنائی یا لطیفی ؟دستی که جود با کف او آشناوش است دستی که آو در یم او آشناو...
عو. [ ع َ / عُو ] (اِ صوت ) آواز و بانگ و صدا و فریاد باشد، مطلقاً. (برهان قاطع) (آنندراج ). بانگ تیز. فریاد سخت . (صحاح الفرس ) : فتاده عو طبل ...
عو. [ ع َ ] ۞ (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان بز را زجر کنند و رانند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ). عا. عاء. عای . (لسان...
او تره. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، تره آبی، این یک گیاه خودرو است که کنار رودخانهها، جویبارها و چشمهسارها مازندران میروید.
بر او. [ ب َ ] (حرف اضافه + ضمیر) (از: بر + او) علیه کسی . به زیان کسی . ضد او.