بادی
نویسه گردانی:
BADY
بادی . (ص نسبی ) منسوب به باد.
- انجیر بادی ، تین بادی ؛ انجیر پیش رس و انجیر بادی در فارس معدودی ثمر انجیر است که پیش از رسیدن دیگر انجیرهای درختی پوچ و پرباد و کم مزه رسد.
- بواسیر بادی ؛ نوعی از بواسیر.
- چراغ بادی ؛ چراغ سیمی (در تداول عامه ). چراغ فنری .
- کشتی بادی ؛ کشتی دارای بادبان . کشتی باشراع .
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بادی . (ص نسبی ) آنچه منسوب به باد باشد از فلکیات همچو: برج جوزا و دلو و میزان ۞ . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا). || منسو...
بادی . (ع ص ) (از «ب دء») آغازکننده ٔ به چیزی . (از منتهی الارب ). آغازکننده . (غیاث ) (آنندراج ). ابتداکننده . آغازنده . پیشدست : گفت آری آنچه ...
بادی . (ع ص )(از «ب دو») پیدا و آشکار شونده . (از منتهی الارب ).- بادی الرأی ؛ ظاهر رای و آنانکه آنرا مهموز دانند آنرا از بدأت گیرند، و آن ب...
بادی . (اِخ ) ابوالحسن احمدبن علی بادی یا بادا. عامه وی را ابن البادا خوانند. (از انساب سمعانی ). رجوع به بادا شود.
بادی . (اِخ ) دهی از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. در 40هزارگزی جنوب ایذه در کوهستان واقعست . منطقه ای است گرمسیر با 105 تن سکنه ....
بادی /bādi/ معنی ۱. کارکننده با باد: آسیای بادی، کشتی بادی، سازهای بادی. ۲. ویژگی وسیله‌ای ارتجاعی مانند لاستیک که آن را از هوا پر می‌کنند: قایق باد...
ساز بادی . [ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) ۞ آلت موسیقی از ذوات النفخ که با دمیدن نفس آدمی یا هوا نغمه کند. چون نی و شیپور و ارغنون . رجوع ...
ترشی بادی . [ ت ُ / ت ُ رُ ] (ص مرکب ) هر چیز ترشی و هر چیز نفاخی . (ناظم الاطباء).
بادی آباد. (اِخ ) نام محلی در کنار راه نطنز بمورچه خورت میان حسن آباد و رحمت آباد در 18500 گزی نطنز.
بادی النظر. [ یَن ْ ن َ ظَ ] (ع اِ مرکب ) بمعنی ظاهر نظر. (آنندراج ). رجوع به بادی شود.