اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باذ

نویسه گردانی: BAḎ
باذ. [ باذذ ] (ع ص )بدحال . (از منتهی الارب ). بدحال و بدهیأت . (از قطر المحیط). بد و زشت . (آنندراج ). یقال رجل باذالهیئة وبذالهیئة؛ بدحال و بدهیأت . (منتهی الارب ). مرد بدحال . (مهذب الاسماء). بدحال و بدصورت . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
از آن باز. [ اَ ] (ق مرکب ) از آن وقت . از آن زمان . من ذلک الزمان .
(عامیانه) کسی که برای فریب دیگران از یک در وارد شده و از در دیگر خارج میشود. کنایه از دله دزدی کردن گاینده از جلو و عقب
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عملی‌ که در رایانه به وسیله دکمه "reset یا restart"انجام میشود(بدین معنا که رایانه نخست خاموش شده و سپس روشن میگردد)(واژه فرهنگستان)
منصوبه باز. [ م َ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) شطرنج باز. نردباز. بازیگر و طراح و صحنه آرای . آنکه منصوبه بازد : بیا ساقی از شوخ منصوبه بازمران اسب ...
معشوقه باز.[ م َ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) معشوقه پرست و طالب و راغب به عشق بازی و شهوت پرست . (ناظم الاطباء) : دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم...
باز آوریدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) باز آوردن : چو بازآورید آن گرانمایه کین بر اسب زریری برافکند زین . فردوسی .بپیمان چنین رفت پیش گروه چو باز...
باز سپیدپر. [ زِ س َ / س ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب . (آنندراج ). آفتاب . روز. (ناظم الاطباء) (دمزن ).
باز سفیدپر. [ زِ س َ / س ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ ضیاء). و رجوع به ...
ریسمان باز. [ مام ْ ] (نف مرکب )رسن باز. دارباز. (آنندراج ). بندباز. آنکه به روی طناب بازی می کند و می رقصد. (ناظم الاطباء) : نغمه در محفل تم...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.