اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باذ

نویسه گردانی: BAḎ
باذ. [ باذذ ] (ع ص )بدحال . (از منتهی الارب ). بدحال و بدهیأت . (از قطر المحیط). بد و زشت . (آنندراج ). یقال رجل باذالهیئة وبذالهیئة؛ بدحال و بدهیأت . (منتهی الارب ). مرد بدحال . (مهذب الاسماء). بدحال و بدصورت . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
گنجفه باز. [ گ َ َج ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) آنکه گنجفه بازد. آنکه گنجفه بزند.بازی کننده با ورقهای گنجفه . و رجوع به گنجفه شود.
میمون باز. [ م َ موم ْ /م ِ موم ْ ] (نف مرکب ) آن که معاش او از بازی میمون باشد. (آنندراج ). بازی کننده با میمون و به بازی دارنده او را. کس...
میمون باز. [ م َ موم ْ / م ِ موم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 32هزارگزی شمال خاوری کرمانشاهان ...
نیرنگ باز. [ ن َ / ن ِ رَ ] (نف مرکب ) ساحر. جادوگر. (یادداشت مؤلف ). || چشم بند. حقه باز. مشعبد. (یادداشت مؤلف ). || مکار. حیله گر. (فرهنگ ...
کرشمه باز. [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) آنکه کرشمه کند. معشوقی که غمزه آرد. (فرهنگ فارسی معین ). بکاربرنده ٔ ناز و کرشمه : داری تو کرشمه ...
شطرنج باز. [ ش ِ / ش َ رَ ] (نف مرکب ) کسی که شطرنج بازی می کند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). آنکه در بازی شطرنج مهارت دارد. (فرهنگ فارسی ...
شعبده باز. [ ش َ / ش ُ ب َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که شعبده بازی می کند و چشم بندی می نماید. (از ناظم الاطباء). بازیگر که بازیها و کارهایی تع...
شیذین باز. (اِخ ) رجوع به شیذاریند شود.
عروسک باز. [ ع َ س َ ] (نف مرکب ) عروسک بازنده . دختری که با عروسک بازی کند یعنی با لعبت بازی کند. (آنندراج ). رجوع به عروسک شود : عروسک با...
دولاب باز. (نف مرکب ) شعبده باز. (ناظم الاطباء). || آنکه در معامله در ادای وجه افراط می کند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.