اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باذ

نویسه گردانی: BAḎ
باذ. (اِخ ) باد. از قرای اصفهان ، و گفته اند از قرای گلپایگان است . حسن بن ابی سعدبن حسن فقیه باذی که پس از سال 330 هَ . ق . درگذشته است بدان منسوب است . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
غوطه باز. [ طَ / طِ ] (نف مرکب ) غواص و فرو شونده در آب . (ناظم الاطباء).
کاسه باز. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) آنکه بازی به کاسه کند از عالم شیشه باز، و آن چنان است که دو کاسه ٔ چینی پر از آب کنند و کاسه بازان واژو...
کتاب باز. [ ک ِ ] (نف مرکب ) که به کتاب بازی کند بعلاقه ٔ داشتن نه سود بردن از مطالب آن . آنکه بی استفاده از کتاب ، کتاب گرد کند. آنکه ک...
کچلک باز. [ ک َ چ َ ل َ ] (نف مرکب ) بد معامله . که دین خود را بد ادا کند. (از یادداشت مؤلف ). || آنکه کچلک بازی درآورد. کسی که بیهوده داد...
کوزه باز. [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) جهیزگر. ۞ (آنندراج ) : گل نغمه دولاب را ز اهتزازکند بر سر جاه خود کوزه باز.ملاطغرا (از آنندراج ).
کسبی باز. [ ک َ ] (نف مرکب ) روسپی باره و زناکار. (ناظم الاطباء).
مهره باز. [ م ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) مهره بازنده . که با مهره نرد یا شطرنج بازد : بسان بلعجبی مهره باز استادم نگه کنی به من این خانه پاک ...
مدره باز. [ م ُ رِ ] (اِ) تاجر خرده فروش . (؟) (ناظم الاطباء) (؟).
لعبت باز. [ ل ُ ب َ ] (نف مرکب ) عروسک باز. بازیگر. عامل خیمه شب بازی . صاحب آنندراج گوید: مرادف شب باز عموماً و بعضی گویند به گیتی های (؟) که...
یارم باز. [ رُ ] (نف مرکب ) شارلاتان . بدذات . بدجنس . متقلب .
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۳ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.