اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باذی

نویسه گردانی: BAḎY
باذی . (اِخ ) حسن بن ابی سعدبن حسن ، فقیه که پس از سال 330 هَ . ق . درگذشته است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۲ ثانیه
خل بازی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل ناشی از بی عقلی . عمل از روی عدم کیاست و عقل . (یادداشت بخط مؤلف ).
دم بازی . [ دَ ] (حامص مرکب ) تملق و چاپلوسی . || فریب . (ناظم الاطباء). و رجوع به دم باز شود. || ریشخند. (ناظم الاطباء).
شب بازی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) بازی کردن در شب . || نمایش (تئاتر) است . در قسمی از شب بازی ، لعبت ها نشان می دادند برای بازی تئاتر و از قدیم...
کج بازی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کج باز. دغلی . مفسدی . مکاری . فریبندگی : ای همه ضرب تو به کج بازی ضربه ای زن به راست اندازی .نظامی .
گل بازی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) بازی کردن با گل . عمل گل باز. رجوع به گل باز شود.
لج بازی . [ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل لج باز. لجوجی . ستیهندگی . لجاجت . لجاج . لج . ستیزه کاری . خیرگی .
لش بازی . [ ل َ ] (حامص مرکب ) بیعاری . عمل بیعاران . کارهای مردم لش .
هم بازی . [ هََ ] (ص مرکب ) دو کودک که با یکدیگر بازی کنند یا دو حریف که نرد و شطرنج و یا قمار بازند : به راستی که نه هم بازی تو بودم من ت...
یخ بازی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) بازی که با سریدن روی یخ کنند. سرسره بازی .یخ ماله . || پاتیناژ. ۞ سریدن روی یخ ، خواه روی یخی که از آب ...
هوس بازی . [ هََ وَ ] (حامص مرکب ) در پی هوس رفتن . هوس باختن : ببایدهوس کردن از سر به درکه دور هوس بازی آمد به سر.سعدی .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۲۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.