اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بار

نویسه گردانی: BAR
بار. (اِخ ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در 30هزارگزی جنوب چکنه بالا واقع است . منطقه ای است کوهستانی معتدل با 1671 تن سکنه که بلهجه ٔ کردی و فارسی سخن میگویند. آبش از قنات و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
بن و بار. [ ب ُ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از بیخ و بن .- از بن و بار ؛ از بیخ و بن . از اصل و بنیاد : خبر نداردکاندر دلم اثر نکنداگر جهان ...
خواجه بار. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) طعام بقدر حاجت که آن رابعربی قوت لایموت خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ).
ستاره بار. [ س ِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) در بیت زیر، باران ریز. که باران از آن ریزد. که قطرات باران از آن چکد : بستان چنان شود که ندانیش زآسم...
ملامت بار. [ م َ م َ ] (نف مرکب ) توأم با ملامت . توأم با عتاب و سرزنش : سخنان ملامت بار.
صواعق بار. [ ص َ ع ِ ] (نف مرکب ) صواعق بارنده . آنکه صاعقه ها ببارد : کشتی سلجوقیان برجودی عدل ایستادتا صواعق بار طوفانش ز خنجر ساختند. خاقانی...
غالیه بار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) به معنی غالیابار است که کنایه از بوی خوش دهنده باشد. (برهان ) (آنندراج ). غالیه بخش : مگر که غالیه میما...
فلاکت بار. [ ف َ ک َ ] (نف مرکب ) فلاکت بارنده . آنچه فلاکتش هویدا باشد. حاکی از نکبت و بدبختی : وضع فلاکت باری داشت . (فرهنگ فارسی معین ). رجو...
بار گذاری. (رایانه) ارسال و ذخیرۀ یک سند رقمی* (مربوط به یک متن، صدا و یا تصویر) از یک رایانه به رایانۀ دیگر، بالا گذاری. مترادف این واژه در زبان انگل...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سالار بار. [رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باربد. حاجب بزرگ . رئیس تشریفات . دربان شاه . دارنده ٔ بار. خرم باش . پرده دار. حاجب مخصوص . رئیس درب...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۵ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.