بارگاه
نویسه گردانی:
BARGAH
بارگاه . (اِ) رجوع به بارچا شود.
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بارگاه آراستن . [ ت َ ] (مص مرکب ) برپا کردن خیمه ٔ شاهان . بارگاه افراشتن : خدیو جم آیین داراپناه برآراست در اصفهان بارگاه . قاسم گنابادی (...
بارگاه افراشتن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) بر پا کردن خیمه ٔ سلاطین . بارگاه آراستن . بارگاه زدن . بارگاه کشیدن : چو افراشت در غجدوان بارگاه جهان...