باری . ۞ (ع ص ) باری ٔ. آفریدگار. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ج ، بِراء. (منتهی الارب ). خالق . (اقرب الموارد). آفریننده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص
24). خالق و آفریننده : باری تعالی به بندگان خود رحیم است . در این صورت لفظ مذکور عربی و اسم فاعل است بمعنی خالق و با همزه (باری ٔ) هم استعمال میشود. در زبان مذکور فعل ماضی و مضارع آن استعمال نشده
۞ . امادر عبرانی افعالش موجود است که «بارا» بمعنی خلق کرد میباشد. در پهلوی بریهینیذن بمعنی خلق کردن موجود است لیکن گمان این است که آنهم از عبرانی گرفته شده است . (فرهنگ نظام ). خالق . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (از فعل برء، ای خلق ؛ یعنی آفرید). || (اِخ ) نامی است از نامهای خدای تعالی جل جلاله . (برهان ). نام حق تعالی . در اصل بارء بود و در کنز بمعنی آفریننده نوشته . (غیاث ) (آنندراج ). آفریننده . (ناظم الاطباء). بزبان عربی نامی است از نامهای حضرت سبحانه تعالی
۞ . (جهانگیری ). حضرت باری تعالی . (دِمزن ). نام خدای تعالی که بار خدایا گویند و یاء آن یای وحدت
۞ است که بمعنی بزرگی و رفعت و عظمت است . (شعوری ج
1 ورق
197 برگ ب ). مأخوذ از تازی ، یکی از نامهای خداوند عالمیان جل شأنه مانند حضرت باری تعالی عظمت قدرته ،ترا توفیق دهد. (ناظم الاطباء). خدا. یزدان . ایزد. حضرت باری عز شأنه . باری تعالی . باری عز اسمه . اعلال شده ٔ باری ٔ است . و رجوع به ماده ٔ قبل شود
: او را گزید لشکر او را گزید رعیت
او را گزید دولت او را گزید باری .
منوچهری .
در ظاهر و در باطن پشت تو بود دولت
در عاجل و در آجل یار تو بود باری .
منوچهری .
ناید ز جهان هیچ کار و باری
الا که بتقدیر و امر باری .
ناصرخسرو.
شمع تو راه بیابان بردو دریا
شمع من راهنمایست سوی باری .
ناصرخسرو.
تمییز و هوش و فکرت و بیداری
چو داد خیر خیر ترا باری .
ناصرخسرو.
بی بار منت تو کسی نیست در جهان
از بندگان باری عز اسمه و جل .
سوزنی .
فان الباری ٔ جل و علا استعظم کیدهن . (سندبادنامه ٔ عربی ص
382).
کودک اندر جهل و پندار و شک است
شکر باری قوت او اندک است .
مولوی .
سرشته است باری شفا در نبات
اگر شخص را مانده باشد حیات .
سعدی (بوستان ).
نه مخلوق را صنع باری سرشت
سیاه و سفید آمد و خوب و زشت .
سعدی (بوستان ).
دو چشم از پی صنع باری نکوست
ز عیب برادر فروگیر و دوست .
سعدی (بوستان ).
شکر نعمت باری عز اسمه برمن همچنان افزونتر است . سعدی (گلستان ). و ثروت و دستگاه او باری عز اسمه تمام و مکمل گرداناد. (تاریخ قم ص
4).