اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باری

نویسه گردانی: BARY
باری . (ص نسبی ) منسوب و متعلق به بار. (ناظم الاطباء). منسوب به بار: قاطر حیوان باری است ۞ . در این صورت همان لفظ بار (بمعنی حمل ) است که یاء نسبت به آن ملحق گشته . (از فرهنگ نظام ). ستور باری مقابل ، سواری . اسب و استر و جز آن که سواری را نشاید و بر آن خواربار و مانند آن حمل کنند. پالانی . یابوی باری . || هر چیزی که پربار و سنگین باشد. (برهان ). سنگین و گران بار شده . (ناظم الاطباء). وزین و سنگین . (دِمزن ). رجوع به بار شود. || سفیدک دندان . چرک دندان . زنگ دندان . رجوع به بار، شود. || کعبتین قلب را نیز گویند. (برهان ) (دِمزن ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
باری تعالی . [ ت َ لا ] (اِ مرکب ) خدای عز و جل . خداوندمتعال . خدا. جبار. (منتهی الارب ) : لطف باری تعالی دررسید و آن محنت از گردن من بگردان...
باری رعلا. [ ] (اِ) به سریانی بذر کتان است . (فهرست مخزن الادویه ).
صفات باری . [ ص ِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صفات در باری تعالی بسیط است و در ممکنات مرکب ، یعنی هنگامی که گویند باری تعالی عالم ، قاد...
غالیه باری . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) بوی خوش دهندگی . دادن بوی خوش : همواره بود در بر توهر شب و هر روزترکی که کند طره ٔ او غالیه باری .فرخ...
باری ارمینیاس . [ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) ۞ یا باری مینیاس یا اقوال جازمه ، از یونانی پری ۞ یعنی درباره ٔ، در خصوص ارمی نیاس ۞ بمعنی عبارت...
باری به هر جهت کردن . [ هََ ج َ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را ناتمام و ناقص و بی استحکام انجام کردن . به تسامح وبی استواری کاری انجام ک...
به گونه ی پنهانی اشک می ریزی
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.