بازی
نویسه گردانی:
BAZY
بازی . (ص نسبی ) منسوب است به باز که قریه ای است از قرای مرو در هفت فرسخی آن . (سمعانی ).
واژه های همانند
۲۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
جامغولک بازی . [ ل َ ] (حامص مرکب ) اصطلاح عامیانه ، حیله سازی . خدعه گری . حقه بازی . فریب کاری . مکاری . جنقولک بازی .
چراغپایه بازی . [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) ایستادن بُز روی دو پای خود در نتیجه ٔ تعلیم و بازی کردن . ایستادن بعضی حیوانات روی دو پ...
بازی درآوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، بهانه آوردن و تعلل در کاری . دبه درآوردن .
لج بازی کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستیهیدن . لجاج کردن . ستیزه کردن .
شاه بازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لعب «شاه و وزیر» کردن کودکان . و شاه بازی آن است که اطفال یکی را شاه کنند و دیگری را وزیر و بعضی ر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کتاب بازی زندگی (چهار اثر از فلورانس اسکاول شین)، به شما میآموزد که چگونه قدرت اعجابانگیز ذهن خویش را کشف کنید و موفقیت را در آغوش گیرید. بیشتر مردم...
زبان بازی کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مکالمه کردن . باهم سخن گفتن . (آنندراج ) : سخن دارد به آب زندگی لعل گهربارش زبان بازی بکامل میک...
خانم بازی کردن . [ ن ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) زنا کردن . جنده بازی کردن . فحشا کردن .
روبه بازی کردن . [ ب َه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روباه بازی کردن . رجوع به روباه بازی کردن شود : روبه بازی مکن در صف عشاق زانک زشت بود پیش گ...