بازی
نویسه گردانی:
BAZY
بازی . (اِخ ) حسین بن عمربن نصر بازی موصلی ، مکنی به ابو عبداﷲ، نسبت وی بجد اعلای او و از باز قریه ٔ نزدیک مرو است . وی از شهدة و پدرش عمر حدیث کرد و ببغداد رفت و آنگاه به حلب شد. وی بسال 552 هَ . ق . در موصل متولد شد و در همان شهر بسال 622 هَ . ق . در گذشت . (از تاج العروس ).
واژه های همانند
۲۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
لی لی بازی . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ ] (اِ مرکب ) ۞ نوعی بازی که یک پای از زمین برگیرند و با پای دیگربجهند گرفتن همبازی را. و رجوع به لی لی ک...
مسخره بازی . [ م َ خ َ رَ / رِ] (حامص مرکب ) مسخره درآوردن . رجوع به مسخره شود.
نیرنگ بازی . [ ن َ / ن ِ رَ ](حامص مرکب ) عمل نیرنگ باز. رجوع به نیرنگ باز شود.
میمون بازی . [ م َ موم ْ / م ِ موم ْ ](حامص مرکب ) عمل میمون باز. رجوع به میمون باز شود.
گنجفه بازی . [ گ َ ج َ ف َ / ف ِ ] (حامص مرکب ) بازی کردن با اوراق گنجفه . گنجفه زدن . و رجوع به گنجفه شود.
لجاره بازی . [ ل َج ْ جا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل لجاره .- لجاره بازی درآوردن ؛ اعمالی چون لجاره ها کردن .
یهودی بازی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) بازی یهودیان درآوردن . به کردار یهودیان دست یازیدن . کنایه است از سخت خست و لئامت نمودن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.