بازی
نویسه گردانی:
BAZY
بازی . (اِخ ) حسین بن عمربن نصر بازی موصلی ، مکنی به ابو عبداﷲ، نسبت وی بجد اعلای او و از باز قریه ٔ نزدیک مرو است . وی از شهدة و پدرش عمر حدیث کرد و ببغداد رفت و آنگاه به حلب شد. وی بسال 552 هَ . ق . در موصل متولد شد و در همان شهر بسال 622 هَ . ق . در گذشت . (از تاج العروس ).
واژه های همانند
۲۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نوعی بازی که با کارت انجام می گیرد. ورق بازی
کرشمه بازی . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت کرشمه باز. (فرهنگ فارسی معین ).
کنیزک بازی . [ ک َ زَ ] (حامص مرکب ) معاشرت با زنان . مشغول شدن با آنان : چون پادشاهی بر وی قرار گرفت سر در نشاط و شراب و کنیزک بازی و تنع...
شطرنج بازی . [ ش ِ / ش َ رَ ] (حامص مرکب ) قمار با شطرنج . (ناظم الاطباء). عمل شطرنج باختن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) نوعی از فرش ...
شعبده بازی . [ ش َ / ش ُ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل شعبده باز. شغل و حرفه ٔ شعبده باز : وآن بتان همچنان در آن بازی می نمودند شعبده بازی . ن...
سرسره بازی . [ س ُ س ُ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) بازی کردن با سرسره . لغزیدن بر روی یخ و برف .
عروسک بازی . [ ع َ س َ ] (حامص مرکب ) عمل عروسک باز. بازی با عروسک . (فرهنگ فارسی معین ). سرگرمی دختران با چیدن اتاق و اسباب عروسک . (یادداش...
دوالک بازی . [ دَ ل َ ] (حامص مرکب ) دوال بازی . (برهان ) (جهانگیری ). نوعی بازی و قمار که با دوال و حلقه و قلاب صورت گیرد و آن چنان است که...
رجاله بازی . [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) پستی و بی شخصیتی نشان دادن . هوچیگری و آشوب طلبی نمودن . اعمال اراذل و اوباش را مرتکب شدن ....