اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

با

نویسه گردانی: BA
با. [ بِل ْ لاه ] (جمله بحذف فعل ) (ب + اﷲ) کلمه ٔ سوگند. (ناظم الاطباء). تاﷲ. واﷲ. قسم بخدا. (آنندراج ). سوگند با خدا. بخدا قسم :
باﷲ و باﷲ و باﷲ که غلط پندارد.

منوچهری .


نه ازین آمد باﷲ نه از آن آمد
که زفردوس برین و آسمان آمد.

منوچهری .


نیکوتر ازآن باشد باﷲ که تو اندیشی
آسان تر از آن باشد حقا که تو پنداری .

منوچهری .


ازلشکر و جز لشکر از رعیت و جز رعیت
مختار تویی باﷲ، باﷲ که تو مختاری .

منوچهری .


ور بری زی او برشوت اژدهای هفت سر
گوید این فربی یکی یاریست باﷲ مار نیست .

ناصرخسرو.


باﷲ که دل از تو باز نستانم
ور در سر کار خود رود جانم .

سعدی .


بخرام باﷲ تا صبا بیخ صنوبر بر کند
برقع برافکن تا بهشت از حور زیور برکند.

سعدی .


باﷲ بگذارید میان من و دوست
نیک و بد و رنج و راحت از دوست نکوست .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
این افسانه در تورات، کتاب پیدایش، فصل 19 از بند 30 تا 38 چنین آمده است: 30ـ لوط ترسید در سوآر زندگی کند. از آن جا بیرون آمد و با دو دختر خود به کوهستا...
بع. [ ب َ ] (اِ) بعبع. آواز بره و گوسفند وبز و بزغاله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بعبع شود.
بع. [ ب َع ع ] (ع مص ) پریشان ریختن شراب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پریشان ریختن شراب را: بع الخمر بعاً. (منتهی الارب ). || فزون ریختن آ...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ صفحه ۱۷ از ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.