بح
نویسه گردانی:
BḤ
بح . [ ب َح ح ] (ع مص ) بحوح . بحح . بحوحه . بحاح ، بحاحت . (منتهی الارب ). گلوگرفته و گران آواز گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در صوت خشونت و غلظت پدید آمدن . (یادداشت مؤلف ). به گلوگرفتگی وخشونت و درشتی آواز دچار شدن . (از اقرب الموارد). بَحَح . بَحاح . بُحوح . بُحوحَه . بَحاحه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به هر یک از این کلمات شود
واژه های همانند
۴۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
در گویش لری مردم ممسنی از شهرستان های استان پارس مردم برای سوگند یاد کردن به اجاق قسم می خوردند و میگفتند " به اجاقت قسم " که بی گمان این گونه سوگند د...
«طور» و «خلاصه» عربی است و پارسی جایگزین به طور خلاصه این است:
کیم بَهونا (سنسکریت)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این کَلاپ (= جمله) اربی است و پارسی آن اینهاست:
آسَتی ãsati (سنسکریت: آسَتّی)
سَمسَرگ samsarg (سنسکریت: سَمسَرگَ)
سَمریوگ samriog (سنسکریت: سَمپرَی...
همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: اتسیاک atsyāk (سغدی)*** فانکو آدینات 09163657861
این اصطلاح فارسی نیست و از زبان انگلیسی وارد شده و رواج یافته است به معنی چشم نخوره یا از چشم بد دور باد یا اگر چشم نزنم ، است.
Touch wood بزن / بزن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.