اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بح

نویسه گردانی: BḤ
بح . [ ب َح ح ] (ع مص ) بحوح . بحح . بحوحه . بحاح ، بحاحت . (منتهی الارب ). گلوگرفته و گران آواز گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در صوت خشونت و غلظت پدید آمدن . (یادداشت مؤلف ). به گلوگرفتگی وخشونت و درشتی آواز دچار شدن . (از اقرب الموارد). بَحَح . بَحاح . بُحوح . بُحوحَه . بَحاحه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به هر یک از این کلمات شود
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
به نیشابور شد. به نیشابور رفت. توضیح: «شد» شخص سوم مفرد از مصدر «شدن» است که در اینجا بمعنی «رفتن» می باشد. در بخش «شدن» از لغتنامۀ دهخدا چنین م...
به مجردِ اینکه. به محضِ اینکه. توضیح: در بخش «مجرد» لغتنامۀ دهخدا چنین نگاشته شده است: "بمجردِ ...: بمحض ِ ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نگاه کنید به: اتفاقی
این عبارت عربی است و پارسی جایگزین این است: پرتیکره pratikre (سنسکریت)
قارچ اورگانیک- نوعی از قارچ که در شرایطی بسیار پیشرفته و بهداشتی پرورش یافته و مورد بهره برداری قرار گیرد .
مقرون به صرفه. با صرفه، با فائده، با سود، سودآور. کم خرج، کم هزینه، ارزان. توضیحات: بطور کلی، اگر در مورد کاری سود و زیان حاصل از انجام آن در ن...
شخصیت کسی را به چالش کشیدن
با سلام می خواستم اذلاعاتی در مورد ایل کلکو بدست بیاورم
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.