اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بح

نویسه گردانی: BḤ
بح . [ ب َح ح ] (ع مص ) بحوح . بحح . بحوحه . بحاح ، بحاحت . (منتهی الارب ). گلوگرفته و گران آواز گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در صوت خشونت و غلظت پدید آمدن . (یادداشت مؤلف ). به گلوگرفتگی وخشونت و درشتی آواز دچار شدن . (از اقرب الموارد). بَحَح . بَحاح . بُحوح . بُحوحَه . بَحاحه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به هر یک از این کلمات شود
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
قائلین به خلأ. [ ءِ ن ِ ب ِ خ َ ل َءْ ] (اِ مرکب ) ۞ کسانی که عقیده به وجود خلأ دارند.
تأمین مدعی به . [ ت َءْ ن ِ م ُدْ دَ عا ب ِه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح حقوقی ) توقیف مقداری از اموال خوانده و امانت گذاردن آن نز...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اندیشه و قصد انجام کاری ( فهمیدن - به فکر افتادن )
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
به هم پیوند/ارتباط گرفتن دو چیزی یا کاری، لازم و ملزوم هم بودن. مثال: عمر خیام بزرگمردی شعر که نامش با رباعی گره خورده است.
بـِه، به جنگلی، شال‌به[۲] (نام علمی: Cydonia oblonga) دارای گوشت خشک و کرکی است که طعمی ترش و تقریباً گس دارد.[۳] با این حال وقتی پخته شود بو و طعمی ب...
بهنگام. [ هََ / هَِ ] (ص. مرکب) (از:ب/به + هنگام). بموقع، سر وقت، نه دیر تر از موعد و ساعت و تاریخ معین. زود. مقابل بی هنگام و بی موقع و دیر. - بی هنگ...
وور ایسم(voorism)یا وو ایسم (پارسی نو ) وو+ ایسم خودُستیگ(khodostig)یا خودُستی (پارسی نو ) خود+اوستیگ خودُپس تام (khodopstam) (پارسی نو) خود&#...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.