اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بخت

نویسه گردانی: BḴT
بخت . [ ب َ ] (اِ) نام جانورکی است شبیه به ملخ . (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ). جانوری بود شبیه به ملخ . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). جانوری شبیه ملخ اما بدون پر. (فرهنگ نظام ) :
دابه ٔ دیگر است بختش نام
چون بمیرد شود هوام و سوام .

آذری طوسی .


|| شعوری در لسان العجم به این کلمه معنی عمود که گرز هم گویند داده و شعر ذیل را شاهد آورده است ، اما سخت پیداست که کلمه ٔ «لخت » را بخت خوانده است :
گرفته بخت را با قوت دست
حواله کرده بود آن پیل سرمست .

؟


|| سیاهی را گویند که در خواب بر مردم افتد و آن را به عربی کابوس و عبدالجنه خوانند. (هفت قلزم ) (برهان قاطع). دیوی را گویند که در خواب آدمی را فروگیرد و در حقیقت آن مرضی است که ماده اش بلغم است یا غلبه ٔ سودا، و عوام گمان دیوی کرده اند و آنرا بخت و بختک و فرنجک گفته اند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). کابوس . (فرهنگ رشیدی ) ۞ . سستی اعصاب که در خواب طاری شخص شود و عوام خیال می کنند دیوی بر او افتاده نمی گذارد حرکت کند و نامهای دیگرش بینی گلی و بختک و فرنجک است و نام عربیش کابوس . (فرهنگ نظام ). ضبغطی . عبدالجنه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
وارونه بخت . [ ن َ / ن ِ ب َ ] (ص مرکب ) بدبخت . بخت برگشته . رجوع به وارون بخت شود.
شوریده بخت . [ دَ / دِ ب َ ] (ص مرکب ) مدبر و بدبخت . (آنندراج ). بدبخت و بدطالع. (ناظم الاطباء). بخت برگشته : فغان کرد کای ترک شوریده بخت که ...
خجسته بخت . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ب َ ] (ص مرکب ) مبارک سرنوشت . بخت خجسته . بخت مبارک . بخت میمون : خجسته بخت بر او آفرین کند شب و روزکند فری...
بخت آزمایی . [ ب َ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) بخت آزمائی . آزمودن بخت . (آنندراج ). امتحان بخت . امتحان و آزمایش بخت و اقبال کسی . (ناظم الاطباء)....
بخت برگشته . [ ب َ ب َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بی چاره . مدبر. برگشته بخت . نگون بخت . (آنندراج ). بدبخت . (ناظم الاطباء). وارون بخت : همی زار ...
بهترین بخت . [ ب ِ ت َ ب َ ] (ص مرکب )... و بهترین بخت بمعنی نیکبخت و کسی که بخت او بهتر باشد از بخت دیگران . (آنندراج ) (از بهار عجم ). نیکبخ...
بخت برگشتن . [ ب َ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) وارون شدن بخت . گشته شدن اقبال : یکایک ازو بخت برگشته شدبه دست یکی بنده بر کشته شد. فردوسی ....
بخت اردشیر. [ ب َ ت ِ اَ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تخت اردشیر. نوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تخت اردشی...
بخت اردشیر. [ ب ُ ت ِ اَ دِ ] (اِخ ) نام جایی در ساحل دریای فارس . کریستنسن گوید: بموجب روایت کارنامک اردشیر اول ، یک آتش ورهران در بخت ار...
بخت و اتفاق . [ ب َ ت ُ اِت ْ ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شانسی . اتفاقی . || منفعت کثیر حاصل شدن بکسی بلاوجه و بی سعی و تلاش چنانچه مال...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.