بختیار. [ ب َ ] (اِخ ) ملقب به عزالدوله پسر معزالدوله ٔ دیلمی . جنگهای او با عمران بن شاهین و آل حمدان و دیگرطوایف معروف است . یکبار توسط پسر عمویش عضدالدوله زندانی و به سفارش رکن الدوله پدر عضدالدوله آزاد شد، بعدها با عضدالدوله به مخالفت برخاست . در شوال
367 هَ . ق . بسن
36سالگی در نزدیکیهای بغداد به قتل رسید.الطائع باﷲ خلیفه ٔ عباسی با دختر بختیار ازدواج نموده بود: معزالدوله در خلافت المطیع باﷲ
۞ به بغداد بمرد اندر شب سه شنبه هفدهم ماه ربیع الاخر سنة ست و خمسین و ثلثمائه (
356) و بجای او پسرش بنشست بختیار، و مدت پادشاهی او بیست ودو سال ، و بختیار را عزالدوله لقب دادند،... و بختیار از بغداد برفت و بوتغلب با وی یکی شد و بحرب عضدالدوله آمدند، و عضدالدوله را با ایشان کارزار افتاد بقصرالجص ، و ایشان را هزیمت کرد و بختیار را کشته یافتند و کس ندانست که چه افتاد. (از مجمل التواریخ و القصص ص
392 و
394). در الکامل آمده است که بختیار اسیر شد واو را نزد عضدالدوله آوردند و امر به قتل او داد و این با مشورت ابوالوفاء طاهربن ابراهیم بود، و این واقعه در قصرالجص تکریت در شوال
367 هَ . ق . اتفاق افتاد. (از حاشیه ٔ مجمل التواریخ و القصص ص
393). و ابن بقیةالوزراء را هم بر دار کردند در آن روزگار که عضدالدوله فناخسرو بغداد بگرفت و پسرعمش بختیار کشته شد- که وی را عزالدوله می گفتند - در جنگ که میان ایشان رفت ... و این پسر بقیةالوزراء جباری بود از جبابره ، و هم خلیفه الطائع ﷲ را وزیری میکرد و هم بختیار را، و در منازعتی که می رفت میان عضدالدوله ، بی ادبیها و تعدیها و تهورها کرد و از عواقب نیندیشید... لاجرم چون عضد بغداد بگرفت ، فرمود تا او را بر دار کردند وبه تیر و سنگ بکشتند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص
194). رجوع به ترجمه ٔ تاریخ یمینی و عیون الاخبار ص
227 و معجم الادباء ج
1 ص
234 و تاریخ مغول اقبال ص
380 و تاریخ الخلفاء ص
266 و
267 و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی
ص
86 شود.