بد. [ ب َدد ] (ع مص )
۞ پریشان کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). پراکنده کردن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) || دور کردن . (از منتهی الارب ) (مصادر زوزنی ) (آنندراج ). || بازداشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || جدا داشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). الحدیث : انه کان یبد ضبعیه فی السجود. (از منتهی الارب )؛ یعنی جدا می کرد دو بازوی خود را در سجده . (از ناظم الاطباء).از هم جدا داشتن . (یادداشت مؤلف ): بد رجلیه ؛ از هم جدا داشت هر دو پا را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بداد ساختن برای زین . (از منتهی الارب )(از ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به بداد شود.