بد
نویسه گردانی:
BD
بد. [ ب َدد ] (ع اِ مص ) تعب و ماندگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تعب . (از تاج العروس ).
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بد. [ ب َ ] (ص ) ۞ نقیض خوب و نیک . (برهان قاطع). ضد نیک . (فرهنگ سروری ). ضد خوب . (آنندراج ). نقیض خوب و نیک و خوش . (ناظم الاطباء). ناگوا...
بد. [ ب ُ ] ۞ (اِ) آتشگیره و آن چوب پوسیده یا گیاهی است که با چخماق آتش بر آن زنند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). گیاهی ...
بد. [ ب َ ] (پسوند) صاحب و خداوند. (برهان قاطع). و آن پسوندی است که به آخر اسم ملحق شود، در اوستا پئی تی ۞ یا پتی ۞ بمعنی مولی و صاحب...
بد. [ ب ُدد ] (ع اِ) پشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ). || بت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صنم . (تاج العروس ). فغ. بغ...
بد. [ ب ُ / ب ُدد ] (ع اِ) چاره . گزیر : غفلت از تن بود چون تن روح شدبیند او اسرار را بی هیچ بد. مولوی (مثنوی ).گفت روبه را جگر کو؟ دل چه ...
بد. [ ب َدد ] (ع مص ) ۞ پریشان کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). پراکنده کردن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (...
بد. [ ب ِدد ] (ع اِ) مانند و همتا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بد. [ ب ُ ] (اِخ ) بودا، مؤسس آیین بودایی . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به بودا شود.
بد. {بُ}. (حالت اختصاری از شکل ماضی/گذشته فعل بودن). /////////////////////////////////////////////////////////////// صُبح اُمید که بُد مُعتَکِفِ پَردِ...
تن بد. [ تَم ْ ب ُ ] (اِ) بمعنی جسم کل است همچنانکه روان بد، نفس کل است . چه تن بمعنی جسم و روان بمعنی نفس و بد بمعنی همه و کل باشد. ...