اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بر

نویسه گردانی: BR
بر. [ ب ُ ] (اِ) گروه . طایفه . دسته . (در لهجه ٔ بختیاری ).
- یک بر ؛ در تداول یک گروه کثیر. یک دسته ٔ بزرگ و در آن نفرت و کراهت هست و چون دشنام و نفرینی است . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
بر شتر نشستن . [ ب َ ش ُ ت ُ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه ازآشکارا شدن چیزی که خواهند پنهان ماند : بر اشتری نشینی و سر را فرو کنی در شهر میر...
برسرخی زدن . [ ب َ س ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) به سرخی متمایل شدن . بسرخی زدن . رجوع به ترکیبات زدن شود.- بر سرخی زدن گل ؛ رنگین شدن اوراق گ...
بر روی آمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) طرف شدن . (آنندراج ).
بر دل خوردن . [ ب َ دِ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بی دماغ کردن و رنجانیدن است . (آنندراج ). بر دماغ خوردن . (مجموعه ٔ مترادفات ) (آنن...
بر دل گرفتن . [ ب َ دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ناخوشی و بی دماغ شدن . (آنندراج ). رنجیده شدن و آزرده گشتن . || بی صبر شدن . (ناظم ا...
بر خر نشاندن . [ ب َ خ َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) برخر سوار کردن . بر گاو نشاندن .کنایه از تشهیر کردن و رسوا گردانیدن . (آنندراج ).
بر خشت زادن . [ ب َ خ ِ دَ ] (مص مرکب ) وضع حمل کردن زنان بر زیر دو خشت . (از غیاث ) : پیش از آن کز دایه بیند مادر گلبن مددطفلهای غنچه بر خ...
بر آب نوشتن . [ ب َ ن ِ وِ ت َ ](مص مرکب ) بر آب نوشتن چیزی ؛ صورت نبستن آن . میرزا ابوالحسن فراهانی در شرح این بیت انوری : بهر چه مفتی ...
حربه بر دوش . [ ح َ ب َ / ب ِ ب َ] (ص مرکب ) که حربه بر دوش دارد. مسلح : میباش چو خارحربه بر دوش تا خرمن گل کشی در آغوش .نظامی .
شیشه بر سنگ . [ شی ش َ / ش ِ ب َ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از شکسته و خراب . (آنندراج ) (غیاث ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.