اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بر

نویسه گردانی: BR
بر. [ ب َرر ] ۞ (ع اِ) دشت . مقابل بحر. (منتهی الارب ). زمین خشک . (از اقرب الموارد). زمین خشک و بیابان . ج ، بُرور. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). خشکی :
نشان تو نایافته شهریارا
نه ماهیست در بحر و نه مرغ در بر.

فرخی .


از برکت این نور بر او خواند قران را
بنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش .

ناصرخسرو.


وز نور تا بظلمت و از اوج تا حضیض
وز باختر بخاور و از بحر تابه بر.

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
بر و بچه . [ ب َ رُ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) عائله و زن و بچه . (فرهنگ لغات عامیانه ). بچه و دیگران . ج ، بر و بچه ها. (یادداشت ...
بر و بحر. [ب َرْ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خشکی و دریا.
بر و بوم . [ ب َ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از: بر، به رای مشدد به معنی زمین ناکاشته و آن لفظ عربی است + بوم ، به معنی زمین کاشته یعن...
بن و بر. [ ب ُ ن ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پی و دیوار : بدان ره اندر چندان حصار و شهر بزرگ خراب کرد و بکند اصل هر یک از بن و بر.فرخی .
بر گرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) باردار شدن . بارآور شدن . میوه دار شدن : گفتم که جز رسول بدانست وحی کس گفتابجز نخیل رطب کی گرفت بر...
بر خوردن . [ ب ُ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) برخوردن اوراق قمار؛ زیر و رو شدن آنها. رجوع به بر شود.
خط بر آب . [ خ َ ب َ ] (ص مرکب ) ناپدیدار. تباه . (از حاشیه ٔ دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ) : هست با خط تو خط چینیان چون خط بر آب هست با شمشیر ت...
بیرون بر. [ بی ب َ ] (نف مرکب ) برنده به بیرون وخارج . بیرون برنده . || (اصطلاح بازاریان ) مشتری که برای فروش در ده یا شهرهای کوچک متا...
علاوه واژه ای عربی است که واژه ی پارسی بر به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این ترکیب عربی - پارسی، اینهاست: ابیاتر abyātar (سغدی) ویژاکستر vižākestar...
هزینه‌بَر. ( هزینه + بَر ) پُر هزینه، پُرخرج، گران (چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی). مثال: "اصلاً قاچاق مواد مخدر و شیشه در کشور هزینه‌بر ن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.