برد
نویسه گردانی:
BRD
برد. [ ب ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ برید. (منتهی الارب ).
- علم البرد والمسافات ؛ علم بریدها و مسافت ها. برید عبارت از چهار فرسنگ است و این علمی است که بوسیله ٔ آن مقدار فاصله ٔ شهرها بفرسنگ و میل دانسته میشود و اینکه این مسافت در چه مقدار از زمان طی می گردد ابوالخیر آنرا از شاخه های علم هیأت میشمرد و از این لحاظشایسته تر آنست که آنرا علم مسالک الممالک نام نهند با آنکه آن از مباحث جغرافیاست . (کشف الظنون ).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۰ ثانیه
برد. [ ب ُ ] (مص مرخم ) مصدر مرخم بردن : ببردند چیزی که بایست بردبنزدیک آن مرد بیدار و گرد. فردوسی .بخواری همی بردشان خواستندبتاراج و کشتن ...
جان برد. [ جام ْ ب ُ ] (حامص مرکب ) سلامت و محفوظ ماندن . (آنندراج ). خلاص و رهائی انفرادی : بجان برد خود هر کسی گشته شادکس از کشته ٔکس نیاور...
حمل و نقل اجناس و اشخاص به وسیله بالگرد.
پیش برد. [ ] (اِخ ) (مدرسه ٔ...) نام مدرسه ای در جانب جنوب مسجد جامع هرات از آثار مولانا جلال الدین محمد قائنی . (رجوع به حبیب السیر چ خیا...
قای برد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پست آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز. در 4000گزی باختر بانه و 3000گزی جنوب شوسه ٔ بانه به سردشت واقع و مو...
برد گپی . [ ب َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایزه شهرستان اهواز با 137 تن سکنه و واقعست در شمال ایزه . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ ج...
برد قلمی . [ ب ُ ق َل َ ] (اِ مرکب ) جنسی از چادر که در بافت آن خطها میباشد برابر سطبری قلم و بعضی گویند که بر آن نقاشان از قلم نقش و نگار...
کانی برد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 28هزارگزی شمال باختری سیاه حومه . ناحیه ای است کوهستانی ...
گورش برد. [رِ ب َ ] (اِخ ) گورِش جِرْد. گورشیر. گورشیرد. جورَشجِرد. نامی است که ابن اسفندیار به خورشیدرستاق ، یکی از دهات کجور مازندران داده ا...