بر کردن
نویسه گردانی:
BR KRDN
بر کردن . [ ب ُ ک َدَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، دوام آوردن . (یادداشت مؤلف ). زنده ماندن . بر جای ماندن . بجای ماندن : این بچه زیر دست این نامادریها بر نمی کند. یهودی در آذربایجان بر نمی کند. زیر دست این ناکس هیچ کس بر نمی کند. به تن او جاجیم هم بر نمی کند. (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
دوباره بررسی یا اندازه گیری کردن ... با نگاه تیز تماشا کردن...
بر استاد کردن . [ ب َ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درست کردن . درست آمدن . (فرهنگ فارسی معین ) : ما را هرچه اندیشه میکنیم بر استاد نمیکند که ده هز...
بر فسان کردن . [ ب َ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر فسان (یعنی بر سنگی که با آن شمشیر و کارد و جز آن تیز کنند) زدن و کشیدن . تیز کردن . (آنندراج ...
چراغ برکردن . [ چ َ / چ ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چراغ برافروختن و چراغ برگرفتن و چراغ روشن کردن .چراغ افروختن و چراغ سوختن . (آنندراج ) : ...
رنگ برکردن .[ رَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رنگ روشن کردن ، نظیر آتش برکردن . (از آنندراج ). تدبیر و چاره اندیشیدن ، و هرساعت به رنگ و شکلی تازه...
نام برکردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نام درکردن . نام برآوردن . شهرت یافتن . علم و سرشناس شدن .
بر خلد سر کردن . [ب َ خ ُ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر خلد سر بردن . کنایه از پایداری همیشگی و جاودانی یافتن باشد. (برهان ).
رایت برکردن . [ ی َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رایت برافراشتن . رایت افراختن : گویی اینک بر دژرویین روس رایت شاه اخستان برکرد صبح .خاقانی .
بر دل سرد کردن . [ ب َ دِ س َ ک َ دَ ](مص مرکب ) کنایه از ناخوش و بی مزه گردانیدن . (آنندراج ). بر طبع خوردن . (مجموعه ٔ مترادفات ) : عاق است ب...
خر بر بام کردن . [ خ َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از وضعشی ٔ علی غیر ما وضع له است . (آنندراج ) : هزاران خر زمانه برد بر بام ولی یک یوسف ...