گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بصاء نویسه گردانی: BṢAʼ بصاء. [ ب ِ ](ع مص ) بصاء برغریم ، همه ٔ مال برستدن از وی . (منتهی الارب ) ۞ . || خایه کشیدن . (ناظم الاطباء). خصیه کشیدن . (منتهی الارب ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه واژه معنی بساء بساء. [ ب َ ] (اِخ ) معرب فساست . (مرآت البلدان ج 1). و رجوع به بسا و فسا شود. بساء بساء. [ ب ُ سا ] (اِخ ) رجوع به بُس ّ شود. بساء بساء. [ ب َ ءْ ] (ع مص ) رجوع به بس ء شود. بساء بساء. [ ب َ س َ ءْ ] (ع مص ) رجوع به بس ء شود. بثاء بثاء. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) زمین نرم . (آنندراج ) (منتهی الارب ). و مفرد آن بثاءة است . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).زمین هموار نرم . (از اقر... بثاء بثاء. [ ب َ ] (اِخ ) جائی در سرزمین بنی سلیم . (ازمعجم البلدان ) (از اقرب الموارد). ابوذؤیب گوید:رفعت لها طرفی و قد حال دونهارجال و خیل بالب... بسا بسا. [ ب َ ] (ق ) ۞ بمعنی ای بس و بسیار باشد. (برهان ) (سروری ) (هفت قلزم ) (دِمزن ). ای بس و بسیار چنانکه خوشا یعنی ای خوش . (انجمن آرا).... بسا بسا. [ ب َ ] (اِخ ) پسا. فسا. نام شهری است در فارس که آن را فسا میگویند. (برهان ) (فرهنگ سروری ) (ناظم الاطباء) (دِمزن ). نام شهری است در فا... بسا بسا. [ ب َ ] (اِ) ۞ اصطلاح نجومی هندیان است .رجوع به ماللهند ص 316 س 2 جدول مذنبات عالیه شود. بصع بصع. [ ب َ ] (ع اِ) شکاف تنگ که در آن آب نفوذ نکند. || مابین سبابه و وسطی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود