گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بظ نویسه گردانی: BẒ بظ. [ ب َظظ ] (ع ص ) درشت و سطبر. فظ بظ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اتباع کلمه فَظّ است . گویند: هو فظ بظ یعنی غلیظ است . (از اقرب الموارد) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی تیز و بز قطعی، قاطع بجای واژه های از ریشه عربی «قاطع» و «قطعی» می توان بسته به مورد از واژه هایی پارسی چون «بُرّنده»، «تیز» و از همه باریک تر «تیز و بز» سود... کاروگ بذ کاروگ بذ. [ ب َ ] (اِ) کروگبد. رئیس کارگران سلطنتی به عصر ساسانیان . رجوع به کروگبذ و تاریخ تمدن ایران ساسانی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 288 ... دریگ بذ دریگ بذ. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) رئیس امور دربار. (ایران در زمان ساسانیان ص 356). بز گرفتن بز گرفتن . [ ب ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از هزل و تمسخر کردن . (از لطایف از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). استهزا نمودن . ریشخند کردن . خوش ط... اندرز بذ اندرز بذ. [ اَ دَ ب َ ] (ص مرکب ) آموزگار. (در دوره ٔ ساسانیان ). (از ایران درزمان ساسانیان کریستن سن ترجمه رشید یاسمی ص 60). بز عایشه بز عایشه . [ ب ُ زِ ی ِ ش َ ] (اِخ ) بزیست افسانه ای و معروف که گویند مقداری از قرآن را آن بز ملعون بخورده است . مؤلف النقض آرد: و آنچه گف... بز آوردن بز آوردن . [ ب ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) در قمار، نقش بد آوردن . (یادداشت بخط دهخدا). در تداول قماربازان ، بد آوردن . بداقبالی آوردن . (فرهنگ فارسی ... بز رقصاندن بز رقصاندن . [ ب ُ رَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اشکال تراشیدن در کار و حاجت مردم باشد. گربه رقصاندن . سر دواندن . واستریوش بذ واستریوش بذ. [ ت ِ ب َ ] (پهلوی ، اِ مرکب ) رئیس کشاورزان در زمان ساسانیان . واستریوشان سالار. هتخشبد. (ایران در زمان ساسانیان ص 118، 119، 143،... بز گیر آوردن بز گیرآوردن . [ ب ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چیزی را سخت ببهای ارزان خریدن . رجوع به بز گرفتن شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود