اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بعر

نویسه گردانی: BʽR
بعر. [ ب َ ع َ ] (ع اِ) رجوع به بَعر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بار انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) افکندن بار. انداختن بار، چنانکه کرایه کشان در محلی . رجوع به بار افکندن شود.
بار برتافتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بمعنی خود، طالب آملی گوید : از آن مقفا سر کردم این غزل طالب که دوش قافیه ام برنتافت بار ردیف . (از آن...
بار برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بلند کردن باری را از دوش یا گردن و یا پشت کسی . تحمل . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ازدفار. (تاج المصادر ...
خونابه بار. [ ب َ / ب ِ] (نف مرکب ) خونابه ریز. پراشک . اشک ریز : پیش در تو هرشب خاقانی از هوایت دو چشم نرگسین را خونابه بار کرده .خاقانی .
نقیبان بار. [ ن َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فرشتگان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). ملایکه و فرشتگان . (ناظم الاطباء).
بی بند و بار (بَ دُ) (ص مر.) لاابالی، بی قید. فرهنگ فارسی معین.
بی خر و بار. [ خ َ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بی چیز. فقیر. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
محصول دادن ثمری شدن
بار و بارخانه . [ رُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) اثاثه و وسایل خانه .
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۵ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.