اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بعض

نویسه گردانی: BʽḌ
بعض . [ ب َ ] (ع اِ) پاره ای از هر چیز. ج ، ابعاض ، و لایدخله اللام خلافاً لابن درستویه . و قال ابوحاتم : استعملها سیبویه و الاخفش فی کتابیهما لقلة علمهمابهذا لنحو. (منتهی الارب ). جزء چیزی . (از دزی ج 1 ص 100). پاره ای از هر چیز. ج ، ابعاض . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پاره ای از چیزی . (از غیاث ). پاره . (ترجمان علامه جرجانی ص 27). برخی . ج ، ابعاض . (مهذب الاسماء). نقیض کل . (مؤید الفضلاء). بخش . جزء. قِسم . قطعه . بهر. لخت . برخ . مقابل کل . بعض هرچیز، طایفه یا جزئی از آن است و رواست که از بقیه ٔ آن بزرگتر باشد مانند هشت از ده و گاه بر آنچه فردی از چیز است اطلاق گردد. گویند: خالد بعض الانسان . ج ، ابعاض . و «ال » بر آن داخل نشود زیرا در اصل مضاف است و آن به اضافه معرفه شود درلفظ یا در تقدیر و از اینرو تعریف دیگر نپذیرد ولی آن را با «ال » بکار برده اند حتی سیبویه و اخفش . (از اقرب الموارد). و لا اخری ، فیها؛ ای فی قوة لانزروت بعض الحرارة. (ابن البیطار). و قال بعض اهل ذات عرق :
و نحن بسهب مشرف غیر منجد
و لامتهم فالعین بالدّمع تذرف .
|| در اصطلاح نام جزء مرکبی است که کل از آن واز غیر آن ترکیب شود. (از تعریفات جرجانی ).
- بعض اوقات ؛ گاه گاهی . پاره ای اوقات .
- بعض مردم ؛ پاره ای از مردم . دسته ای از مردم .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
پیش باز رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به استقبال شدن . استقبال کردن . استقبال کردن مسافری که درآید: تلقی ؛ اقبال . (از منتهی الارب ) : پیشباز...
پیش باز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استقبال کردن .
باز جای بردن . [ زِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بجای اول رجعت دادن . عودت بمحل خود دادن : تکین بدید بکوی اوفتاده مسواکش ربود تا ببرد بازجای و باز ...
باز جای رفتن . [ زِ رَ ت َ ] (مص مرکب )بجای نخست برگشتن . به محل اول بازرفتن . بجای خویش بازگشتن به سوی جائی رفتن . به محلی رفتن : سوم...
باز جای آمدن . [ زِ م َ دَ ] (مص مرکب ) بقرار اصل بازآمدن . بجای نخست باز گشتن . مجازاً آرامش یافتن . بمجاز، دل بجای آمدن . رفع اضطراب و نگرا...
از آنگاه باز. [ اَ ] (ق مرکب ) منذ. مذ. از آن زمان .
عرب و عجم باز. [ ع َ رَ ب ُ ع َ ج َ ] (نف مرکب ) همان رسن باز است که دارباز نیز گویند، و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته است . (از آنندراج ...
فراخ بازشدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انفهاق . (تاج المصادر بیهقی ). بسیار باز شدن . رجوع به انفهاق شود.
فرق باز کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در میان موی سر خطی گشودن و موی از دو کران خط شانه زدن . رجوع به فرق شود.
گره باز کردن . [ گ ِ رِه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گشودن . روا ساختن . انجام دادن : گره تا میتوانی باز کن از کار محتاجان چو بیکاران به ناخن گردن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.