اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بو

نویسه گردانی: BW
بو. [ ب َ ] (ع اِ) پوست شتربچه ٔ پرکاه کرده را گویند که پیش ناقه ٔ بچه مرده برند تا بگمان فرزند خود شیر بدهد. (برهان ) (انجمن آرا)(آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گل شب بو. [ گ ُ ل ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گلی معروف که شبها بو دهد. (آنندراج ) : هست در شام نمود دگران گیسو راشب چو شد عطر شود بیش گ...
بو فروختن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) مصدر بوفروش . (آنندراج ). عطاری کردن . || مشک فروختن . (فرهنگ فارسی معین ).
بو گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) متعفن شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
پاراماری بو. (اِخ ) ۞ پایتخت و بندر گویّان هلند بر ساحل شطّ سوری نام دارای 36000 تن سکنه .
بو نصر مشکان دبیر دیوان رسایل سلطان محمود غزنوی، و پس از سلطان محمود هم تا اوائل سلطنت سلطان مسعود غزنوی، بود. وی بالاترین مقام در دیوان، صاحب دیوان ر...
بی رنگ و بو. [ رَ گ ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + رنگ + و + بو) که فاقد طعم و رایحه است . || کنایه از بی خاصیت . رجوع به رنگ و بو شود.
قهوه بو دادن . [ ق َهَْ وَ / وِ دَ ] (مص مرکب ) سرخ و برشته کردن قهوه . رجوع به قهوه شود.
رازیانه‌بو یا ساسافراس (نام علمی: Sassafras) نام یک سرده از راسته برگ‌بوسانان است. دمنوش[ویرایش] دمنوش رازیانه‌بو یک نوشیدنی محبوب با عطر و طعم متمایز...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.