اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بو

نویسه گردانی: BW
بو. [ ب َ ] (ع اِ) پوست شتربچه ٔ پرکاه کرده را گویند که پیش ناقه ٔ بچه مرده برند تا بگمان فرزند خود شیر بدهد. (برهان ) (انجمن آرا)(آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
هم بو. [ هََ ] (ص مرکب ) دارای بوی یکسان و رایحه ٔ همانند : فصل بهار تازه و نوروز دلفریب همبوی مشک ، باد و زمین پر ز بوی بان . فرخی .دو چیز ک...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
برگ بو یا غار با نام علمی لائوروس نوبیلیس (Laurus nobilis) نام گونه‌ای از سرده برگ بو است. گیاهی خوشبو و همیشه‌سبز است که اصل آن از منطقهٔ مدیترانه اس...
مشک بو /mo(e)škbu/ معنی ۱. آنچه که بوی مشک بدهد. ۲. [مجاز] معطر؛ خوش‌بو. فرهنگ فارسی عمید
گنه بو. [ گ ِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه ٔ شهرستان سنندج که در 45000 گزی شمال باختری سنندج و 7000 گزی شوسه ٔ سنندج ...
خوش بو. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) معطر. طیّب . عبق . طیبه . ارج . بویا. خوشبوی . (یادداشت بخط مؤلف ). چیزی که دارای بوی نیک و معطر باشد. (ن...
سمن بو. [ س َ م َ ] (ص مرکب ) سمن بوی . معطر و خوشبو مانند یاسمن . (ناظم الاطباء) : سمن بوی و زیبارخ و ماهروی چو خورشیددیدار و چون مشک بوی . فردو...
شاه بو. (اِ مرکب ) رجوع به شاه بوی شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.