اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بو

نویسه گردانی: BW
بو. [ ب َ ] (ع اِ) پوست شتربچه ٔ پرکاه کرده را گویند که پیش ناقه ٔ بچه مرده برند تا بگمان فرزند خود شیر بدهد. (برهان ) (انجمن آرا)(آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بو زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بو آمدن از چیزی . و بنفسه ، بمعنی بو دادن است . (از آنندراج ) : ای فاخته ز ناله زن آتش ببوستان کآن گل امید نی...
بو ستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کسب کردن بو. (آنندراج ) : خار پهلو کند صحبت گل گر ز خلق تو بو ستاند باغ .مجد همگر (از آنندراج ).
بو دادن .[ دَ ] (مص مرکب ) پراکندن رایحه . || بوی بد پراکندن . چس دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || برشته کردن تخمه ها و مغزها. (غیاث ). برشت...
بو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کسب کردن بو. (آنندراج ). بوی چیزی را استشمام کردن . بوییدن . (فرهنگ فارسی معین ).بوئیدن . استشمام . (...
بو بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) احساس کردن و واقف شدن وخبردار گردیدن و پی بردن . (ناظم الاطباء). احساس کردن . ادراک کردن . فهمیدن . واقف شد...
بو آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) بو شنیدن . به مشام رسیدن بو. پراکنده شدن بو چنانکه ببویند آن را : گر از حدیث تو کوته کنم زبان امیدکه هیچ ...
چوچک,مفعول,کونی مردی که کارهای زنانه میکند(ریشه فریمانی خراسانی)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بو اوتاس (متولد ۱۹۳۸) زبان‌شناس و ایران‌شناس سوئدی و استاد ممتاز دانشگاه اوپسالا است. منابع [ویرایش] موش و گربه رده‌ها: استادان دانشگاه اوپسالاای...
بو خوردن . [ خُر / خُوَرْ دَ ] (مص مرکب ) کسب کردن . بو کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رسیدن بویی به چیزی .- بو خوردن زخم ؛ رسیدن بوی ناموافق ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.