اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بوسیدن

نویسه گردانی: BWSYDN
بوسیدن . [ دَ ] (مص ) بوسه دادن . (آنندراج ). بوسه دادن . بوس کردن . ماچ کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بوسه زدن . بوسه کردن . (ناظم الاطباء). تقبیل :
ز مشکوی شیرین بیامد برش
ببوسید پای و دو دست و سرش .

فردوسی .


ببوسید رستهم تخت ای شگفت
نیا را یکی نو ستایش گرفت .

فردوسی .


بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن .

حافظ (دیوان چ غنی ص 270).


دست و پای باغبان بوسیدن از دون همتی است
سعی کن تا با کلید این در برویت وا شود.

صائب .


- وا بوسیدن ؛ اعراض کردن . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
دست بوسیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) تقبیل ید. بوسیدن دست . بوسه زدن بر دست کسی : سرانی کز چنین سر پرفسوسندچو گل گردن زنان را دست بوسند. نظا...
زمین بوسیدن . [ زَدَ ] (مص مرکب ) نوعی از تعظیم بود. (آنندراج ). بوسیدن خاک برای تعظیم . (فرهنگ فارسی معین ) : زمین را ببوسد و پوزش نمودبر ...
جبین بوسیدن . [ ج َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اظهار محبت و دوستی کردن . || در این بیت کنایه از اظهار عجز و حقارت کردن : تو آن گلی که مه ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
علی محمد عالیقدر
۱۳۸۹/۱۲/۱۷ Iran
0
0

نمونه برای فعل: بوسیدن: نهادن دو لب بر روی کسی یا چیزی به نشانه عشق، احترام، دوستی و یا تقدس.
نمونه برای اسم: کینه: نگهداری خاطره ی بدی یا بدی های کسی و در انتظار فرصتی برای انتقام گیری ماندن.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.