بوغ
نویسه گردانی:
BWḠ
بوغ . (اِ) بوق . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بوق شود.
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
بوغ . [ ب َ ] (ع مص ) غلبه کردن خون بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). غلبه کردن کسی را. (از اقرب الموارد). و یقال : انک ...
بوغ . (اِ) بالاپوشی است از جامه و چرم خصوصاً. (آنندراج ). روپوش و لفافه ، ویژه لفافه ٔ چرمی و چنته . (ناظم الاطباء).
بوغ . (اِخ ) دهی است به ترمذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دهی است به ترمذ. از آنجا است : ابوعیسی محمدبن عیسی بن سورةبن شداد ب...
بوغ بند. [ب َ ] (اِ مرکب ) جامه ای که در آن چیزی بندند. (آنندراج ). پارچه ای که در آن چیزی پیچند. (ناظم الاطباء).
قلعه بوغ . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، واقع در 13هزارگزی باختر قصرقند و کنار راه فرعی نیک شهر به قصرقند موقع ج...
شخصی که کند ذهن است.بی عزضه. دست و پا چُلُفتی.کسی که در باغ نیست. اُسکُل. شاسکول.شوت. یارو بوقه: یارو تو باغ نیست.
بوق . (ع اِ) سفیدمهره باشد و آن چیزی است که حمامها و آسیاها و هنگامه ها نوازند. (برهان ). نای است بزرگ که نوازند. ج ، ابواق و بیقان . نای م...
بوق . [ ب َ ] (ع مص ) بدی و خصومت آوردن . || رسیدن قوم را داهیه ٔ سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). داهیه ...
بوق . (ع اِ) باطل و دروغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به بوقه شود.
بوق . [ بو / ب َ ] (ع ص ) کسی که پوشیدن راز نتواند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).