به به
نویسه گردانی:
BH BH
به به . [ ب َ ب َ / ب ِ ] (اِ) ببه . در تداول کودکان ببک (در چشم ). ذباب . ذباب العین . مردم . مردمک . نی نی . تخم چشم . انسان العین . کاک . کیک . (یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
آن وقت که په په بود، به به نبود حالا که به به هست ، په په نیست . (یادداشت بخط مؤلف ).
واژه های همانند
۲۷۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۳ ثانیه
دلایلی که با وجود عجیب و غریب بودنشان نمی توان آنها را رد کرد...
تصویری نقاشی شده از کاخ مدائن در اردشیر بر روی خرابههای سلوکیه قدیم شهری به نام وه اردشیر یا به اردشیر در تیسفون بنا نمود و آنجا را پایتخت دولت ساسان...
آب به زیر پوست رفتن یا آب به پوست افتادن = وضع مالی خوب پیدا کردن. معادل آبی بهجوئی شدن که در امثال و حکم مرحوم دهخدا (جلد اول) آمده است؛ با این توضی...
قافیه به کسی تنگ شدن. (ضرب المثل) کنایه است از به زحمت و دردسر افتادن. (منبع: فرهنگ فارسی معین)
رجوع شود به قافیه.
گره به بند قبا زدن . [ گ ِ رِه ْ ب ِ ب َ دِ ق َ زَ دَ ] (مص مرکب ) مرادف رشته به انگشت بستن است . (آنندراج ) : ماند بسبحه بسکه پی وعده ٔ وص...
شخصا قضاوت کردن. و بباید دانست که قضا پادشاه را می باید کردن به تن خویش. (سیاستنامه، فصل ششم)
برفک، استوماتیت کاندیدیاز یا برفک دهان (به انگلیسی: Oral candidiasis (also known as "thrush") به شکل برجستگیهای سفید خاکستری در روی مخاط دهان و زبان ...
کار عبث و بیهودن انجتم دادن
گل به چشم افتادن . [ گ ُ ب ِ چ َ اُ دَ ] (مص مرکب ) مؤف شدن به مرض گل چشم . (آنندراج ) : به چشم شبنم این بوستان گل افتاده ست ز بس گری...
گل به گلستان بردن . [ گ ُ ب ِ گ ُ ل ِ ب ُ دَ] (مص مرکب ) کنایه از کوشش بیفایده کردن و امر لغو.(مجموعه مترادفات ص 292). چون زیره به کرمان ...