گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۵ ثانیه واژه معنی بی شرف این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. بی گاه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. بی عشق کسی که دور از عشق مانده-بدون عشق و عاشقی-تا به حال عاشق نشده-منفرد از عشق-منفرد-تنها بدون یاری-بدون همزبان-بدون یار - همه در این دنیا می خوانند از ع... بی ماش این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. بی راه بی راه: گمراه. بسیار مردم را بی راه کردند..( مویدالدین شیرازی، بنیاد تاویل، فصل دوم ص76) بی ادب کسی که مبادی آداب نیست، شخص بی نزاکت، شخصی که ادب را رعایت نمی‌کند. بی سان بی هما و بی مانند بدونی تشابه تنه بی لغت قمی است به معنای ، لمیدن-تکیه دادن بی شید محل بی نور، جای تاریک بی بدل بی بدل. {بی بَدَ ل}. (ص.). بی جایگزین، بی مثال، بی مثل و مانند، بی تا و همتا. تک. /////////////////////// جَریده رو که گُذَرگاه عافیَت تَنگ است پیاله ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۳ ۲۴ ۲۵ ۲۶ ۲۷ صفحه ۲۸ از ۹۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱ ۳۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود