اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی

نویسه گردانی: BY
بی . (اِ) کرم وپروانه . (ناظم الاطباء). بید. (از اشتینگاس ). ظاهراًمصحف یا لهجه ای است «بید» را. و رجوع به بید شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
بی مآل . [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مآل ) بی انجام ، و در کاری گویند که عاقبت آن محمود نباشد. (ناظم الاطباء).
بی مثل . [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مثل «عربی ») بی مانند و بی شبه و بی نظیر. (ناظم الاطباء). بی جفت . بی همتا. بی شبه . بی بدیل : مروارید بی مث...
بی محک . [ م َ ح َ ] (ص مرکب ) (از:بی + محک ) بی سنگ آزمایش . آزمایش ناشده : زرّ قلب و زرّ نیکو در عیاربی محک هرگز ندانی زاعتبار. مولوی .رجوع ...
بی محل . [ م َ ح َل ل / م َ ح َ ] (ص مرکب )(از: بی + محل ) بیجای . (آنندراج ). نابجای . (یادداشت مؤلف ) : در عقد نکاح و عروسی وی [ طغرل ]تکلف...
بی گوا. [ گ ُ ] (ص مرکب ) مخفف بی گواه : که حق درست نگردد چو بی گوا باشد. ادیب صابر.و رجوع به گواه و بی گواه شود.
بی گه . [ گ َه ْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مخفف بی گاه .نابهنگام . بی موقع. نه بوقت . نه بهنگام : که بی گه ز درگاه بیرون شویدشگفت آیدم تا شما ...
بی گهر. [ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) مخفف بی گوهر. بی اصل . نانجیب : بدو گفت کاین نزد بهرام بربگو ای سبک مایه ٔ بی گهر... فردوسی .و رجوع به گهر و گو...
بی گهی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) (از: بی + گه + ی ) نابموقع. نه بوقت خود. بی وقت . (یادداشت مؤلف ). || (حامص مرکب ) نابموقعی : بدین بیگهی از...
بی لاد. (ص مرکب ) (از: بی + لاد، بن و پی دیوار) بی بن و بنیاد. (از حاشیه ٔ دیوان ناصرخسرو) : بچشم سر یکی بنگر سحرگاه بر این دولاب بی دیوار ...
بی گنه . [ گ ُ ن َه ْ ] (ص مرکب ) مخفف بی گناه . که مرتکب گناه نشده است . بی جرم و بی تقصیر : ز بس غارت و جنگ و آویختن همان بی گنه خیره خو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.