بی
نویسه گردانی:
BY
بی . [ ب َی ی ] (ع ص ) (از «ب ی ی ») مرد ناکس و فرومایه و ابن بَی ّ مثله . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
واژه های همانند
۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بی وقوف . [ وُ ] (ص مرکب ) (از: بی + وقوف ) بی آگاهی . بی علم . || نادان . ناآزموده کار. (ناظم الاطباء). بی اطلاع : و هرکه بی وقوف در کاری ش...
بی همال . [ هََ ] (ص مرکب ) (از: بی + همال ) بی نظیر. بی انباز. بی همتا. (آنندراج ). ناهمتا. بی شریک . بی انباز. بی قرین . بی مانند. (ناظم الاطباء)....
بی وطنی . [ وَ طَ ] (حامص مرکب ) صفت بی وطن . آوارگی .
بی وعده . [ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + وعده ) که مدت معلوم نباشد. غیرمؤجل . مقابل مؤجل . (از یادداشت مؤلف ). || ناخوانده . (یادداشت ...
بی وزنی . [ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی وزن : برآشفتم از سختی کارشان ز بی وزنی بیع بازارشان . نظامی .چو بی وزنیی باشد اندازه رابلندی ک...
بی وضعی . [ وَ ] (حامص مرکب ) (از: بی + وضع + ی ) حالت بی وضع. صفت بی وضع. بداطواری . (آنندراج ). بی ترتیبی . نداشتن آداب و اطوار نیک . (ناظم ا...
بی وایه . [ وای َ / ی ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + وایه ) بی ملجاء. بی پناه . (یادداشت مؤلف ). || بی ضرورت و بدون لزوم و حاجت . (ناظم الاطباء). ش...
بی نوری . (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی نور. تاریکی . تاری . ظلمت . خموشی . || بی بصیرتی . بی معرفتی : پی تقلید رفتن از کوریست در هر کس زدن ...
بی نوکر. [ ن َ / نُو ک َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نوکر) بدون خدمتکار. صاحب غیاث اللغات و بتبع اوآنندراج گوید: بمعنی شخص نوکری پیشه که بجایی نو...