بی
نویسه گردانی:
BY
بی . [ ب َی ی ] (ع ص ) (از «ب ی ی ») مرد ناکس و فرومایه و ابن بَی ّ مثله . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
واژه های همانند
۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۷ ثانیه
بی نیازی . (حامص مرکب ) توانگری . بتازیش غنا خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). استغناء و توانگری . (ناظم الاطباء). عدم احتیاج . رفع احتیاج : غنوة، غنیان...
بی واهمه . [ هَِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + واهمه ) بدون ترس . رجوع به واهمه شود. || بدون التفات . (ناظم الاطباء).
بی وایگی . [ ی َ / ی ِ گی ] (حامص مرکب ) عدم ضرورت و عدم لزوم و حاجت . (ناظم الاطباء). رجوع به بی وایه شود.
بی واسطه . [ س ِ طَ / طِ ] (ص مرکب ) (از: بی + واسطه عربی ) بیوسیله و بیذریعه . (آنندراج ). بدون میانجی . (ناظم الاطباء). رجوع به واسطه شود. |...
بی نهایت . [ ن َ / ن ِ ی َ ] (ص مرکب )(از: بی + نهایت ) بی حد و بی پایان . (آنندراج ). چیزی که انتها نداشته باشد و گاه این کلمه را در کثرت اس...
بی وجدان . [ وِ / وُ ] (ص مرکب ) (از: بی + وجدان عربی ) در تداول فارسی زبانان به معنی بی انصاف و بی مروت بکار رود. رجوع به وجدان شود.
بی همالی . [ هََ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی همال . بی همتایی . بی شریکی . رجوع به بی همال و همال شود.
بی نمازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) حالت بی نماز. نماز نگزاردن . ترک صلوة. || کنایه از حیض آمدن زنان باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث...
بی نقصان . [ ن ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + نقصان ) بدون کاستگی . بی کمی : در هوای عشق حق رقصان شوندهمچو قرص بدر بی نقصان شوند. مولوی .گر دلم در ع...
بی نظامی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) آشفتگی . نابسامانی . بی نظمی : چو بی نظامی دین را نظام خواهی دادنظام دنیا را نک بی نظام باید کرد.ناصرخسرو.