اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی

نویسه گردانی: BY
بی . [ ب َی ی ] (ع ص ) (از «ب ی ی ») مرد ناکس و فرومایه و ابن بَی ّ مثله . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۹۹ ثانیه
بی نشانه . [ ن ِ، ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) (مرکب از: بی + نشانه ) بی نشان . رجوع به بی نشان شود.
بی نشانی . [ ن ِ نی ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی نشان . بی علامتی . لایوصفی . فقد خصوصیت شناسائی : عمل بیار و علم برمکش که مردان رارهی ...
بی نظیری . [ ن َ ] (حامص مرکب ) بی همتایی . بی مثل و مانندی : شعرم بزر نوشتند آنجا خواص مکه بر بی نظیری من کردند حاج محضر. خاقانی .|| ندرت .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بی یبصر. [ ی ُ ص ِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) (از: ب + ی متکلم + یبصر، فعل مفرد مضارع ) به من می بیند. به وسیله ٔ من می بیند : رو که بی یسمع و بی...
بی یسمع. [ ی َ م َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) (از: ب + ی متکلم + یسمع، فعل مفرد مضارع ) به من می شنَوَد. به وسیله ٔ من می شنَوَد : رو که بی یسمع ...
بی هیبتی . [ هََ / هَِ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی هیبت . ملایمت و نرمی . بی صلابتی . مقابل مهابت : چه بی هیبتی دیدی از شاه روم که ...
بی هنجار. [ هََ ] (ص مرکب ) (از: بی + هنجار) راهی که جاده نداشته باشد. (آنندراج ). بی راه . (ناظم الاطباء). رجوع به هنجار شود : چون دلیلان ...
بی وفایی . [ وَ ] (حامص مرکب )صفت بی وفا. بدعهدی . (ناظم الاطباء). مقابل باوفائی ووفاداری . زنهارخواری . (یادداشت مؤلف ) : که دانست از تومرا ...
بی هنگام . [ هََ / هَِ ] (ص مرکب ) (از:بی + هنگام ) دیروقت . دیر. || بی وقت . بی موقع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابهنگام : خواب بی هنگامت از...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.