بی
نویسه گردانی:
BY
بی . [ ب َی ی ] (ع ص ) (از «ب ی ی ») مرد ناکس و فرومایه و ابن بَی ّ مثله . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
واژه های همانند
۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
گل بی فرمان .[ گ ُ ل ِ ف َ ] (اِ مرکب ) یک قسم گلی سرخ رنگ که در مرغزار میروید. گل شقایق . (از ناظم الاطباء). گل قرمزی است که در مرغزارها ...
تلفن بی سیم . [ ت ِ ل ِ ف ُ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رادیو. و اساس آن مانند تلگراف بی سیم بر امواج الکترومانیتیک قرار دارد بدین ترتیب ک...
پرس بی پی تک . [ پْرِ / پ ِ رِ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نوعی از بوزینگان از اقسام فرعی سمنوپی تک به رنگ خاکستری و موی سر آنها به شکل کاکل ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بی یاد و هوش . [ دُ ] (ص مرکب ) (از: بی + یاد + و + هوش ) بی حافظه . که زود فراموش کند. آنکه حافظه اش ضعیف است . (یادداشت مؤلف ).
بی نمکی کردن . [ ن َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بی وفائی . و بی مزگی و بی وضعی کردن باشد. (از آنندراج ) (برهان ) : ز بس که بی نمکی کرد ...
بی گفت و گو. [ گ ُ ت ُ ] (ق مرکب ) (از: بی + گفت + و + گو) بی گفتگو. رجوع به بی گفتگو شود.
بی صاحب مانده . [ ح ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نوعی نفرین . وامانده . (یادداشت مؤلف ).
بی صبری کردن . [ ص َک َ دَ ] (مص مرکب ) ناشکیبی کردن . ناشکیبایی کردن .
بی شبه و ند. [ ش ِ هَُ ن ِدد ] (ص مرکب ) (از: بی + شبه + و + ند) بی مثل و مانند. رجوع به شبه و ند شود.