گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی حق نویسه گردانی: BY ḤQ بی حق . [ ح َ / ح َق ق ] (ص مرکب ) حق ناشناس : این چنین سنگدل و بی حق و بی حرمت جفت شاه مسعود مبیناد و مَیُفتاد از راه .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی بیهق بیهق . [ ب َ هََ ] (اِخ ) شهری است نزدیک نیشابور و از آن شهر است ابوالفضل بیهقی صاحب تاریخ محمود غزنوی و مسعود و دیگر آل سبکتکین و امام ا... رئیس بیهق رئیس بیهق . [ رَ س ِ ب َ هََ ] (اِخ )ابوالحسن علی بن جمال الروساء رئیس ابوعلی حسین ، نوه ٔرئیس مظفر، پیشوای اسماعیلیه و طرفدار حسن صباح و نم... خوار بیهق خوار بیهق . [ خوا / خا رِ ب ِ هََ ] (اِخ ) نام نقطه ای بوده به بیهق . رجوع شود به غزالی نامه صص 245 - 271و تاریخ بیهق ص 167 و فارسنامه ٔ اب... سادات بیهق سادات بیهق . [ ت ِ ب َ هََ] (اِخ ) از خاندانهای مشهور خراسان . متوطن در نیشابور و بیهق ، از اعقاب سید ابوالحسن محمدبن ابومنصور پلاس پوش بودند و... عماریان بیهق عماریان بیهق . [ ع َم ْ ما ن ِ ب َ هََ ] (اِخ ) خاندانی از بزرگان بیهق بوده اند و نسب آنها از ابومحمدبن ابی عمروبن ابی الحسن عماری است . و او... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود