اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پا

نویسه گردانی: PA
پا. (اِخ ) ۞ نام کرسی پادُکاله ۞ از ناحیه ٔ آراس ۞ دارای 652 تن سکنه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
خوص پا. (ص مرکب ) مرغانی که پای چون خوص دارند ۞ مانند بت ، خربت و قو و پن گوئین . (یادداشت مؤلف ). ج ، خوص پایان .
پیش پا. (نف مرکب ) که ازقبل پاید و پاس دارد. که از پیش پاید. پیش پاینده .
پیش پا. (اِ مرکب ) فرش و گلیمی که در دهلیز و یا برابر در اطاق گسترانند.
تال پا. (اِخ ) دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. در 30 هزارگزی خاوری قلعه زراس واقع است . در جلگه واقع و هوای آن معت...
چوب پا. (ص مرکب ) که پا از چوب دارد. || (اِ مرکب ) چوب بلند باریک که ضمائم چوبی با میخ بر آن کوفته شده و این ضمائم محل اتکاء پاهاست ...
آتش پا. [ ت َ ] (ص مرکب ) مجازاً تندرو. دوان : باز در بستندش و آن درپرست بر همان امید آتش پا شده ست . مولوی .جنیبت بس که آتش پای گشته هلال نع...
بنه پا. [ ب ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) فرد یا افرادی از قشون که در اردوگاه برای حفظ بنه مانند. حارس بنه . حافظ بنه مانند بنه در جنگ . پاینده ٔ...
پنج پا. [ پ َ ] (اِ مرکب ) ۞ خرچنگ را گویند و آن جانوری است که در آب و در خشکی هر دو میباشد و به عربی سرطان خوانند. (برهان قاطع). جانور آ...
پهن پا. [ پ َ ] (ص مرکب ) پهن پای . که پایی پهن دارد:رجل ٌ شرداخ القدم و شرداح ُ القدم ؛ مرد سطبر پهن پای .(منتهی الارب ). || (اِ مرکب ) اشتر...
پا زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بسیار راه رفتن در تجسس چیزی : تمام شهر را پا زدم .- پا زدن به کسی در حساب ؛ به دغلی از حق او کاستن . مبلغی ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.