پر
نویسه گردانی:
PR
پر. [ پ ِ ] (اِ صوت ) در تداول اطفال ، آواز پریدن گنجشک و جز آن .
- || پر زدن ، در تداول اطفال ؛ پریدن . پرواز کردن . و رجوع به پِرپِر شود.
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
پر. [ پ َ/ پ ِرر ] (اِ) قصبه و انبوبه و نای گونه ای شاخی ، که بر آن چیزهای خرد چون مو رسته و تن و بال پرندگان بدان پوشیده است . ریش . || ...
پر. [ پ َ ] (اِ) (درخت ...) نوعی از سماق است و در باغهای ایران بنام پر غرس کنند و در قره داغ آذربایجان وحشی آن وجود دارد ۞ .
پر. [ پ ُ ] (ص ) (از پهلوی اَویر ۞ ، بسیار سخت ) مملُوّ. مَلأَی . مَلاَّن . ممتلی . مُکتَتَز. مشحُون . غاص ّ. انباشته . لبالب . مالامال . لب به ل...
پر. [ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ واسال بزرگ پادشاه (از دوازده پر شارلمانی ). || عضو شورای عالی فرانسه از 1815 تا 1847م . || عضو مجلس لُردهای...
پِرْ : در زبان گیلکی به پدر گفته می شود.
پر و پر. [ پ َ رُ پ َ / پ ِ رُ پ ِ ] (اِ صوت ) پِرپِر. حرکت پر(؟) : پر پروانه پی درک تف شمع بودچونکه پر یافت بخواهد پر و پر پاریدن ۞ . مولوی ...
چشمه پر. [ چ َ م َ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربیرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 42 هزارگزی شمال الیگودرز و 10 هزارگزی خاور راه ...
درخت پر. [ دِ رَ ت ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل پر. زینج . (یادداشت مرحوم دهخدا). سماق پر. (از دائرةالمعارف فارسی ). رجوع به گل پر در ه...
دالان پر. [ ] (اِخ ) نام کوهی بمغرب ایران میان گردنه ٔ خزینه و کله شین کنار جاده ٔ ارومیه و نزدیک آبادی اشنویه است . حد سرحدی ایران از ...
دل پر. [ دِ پ ُ ] (ص مرکب )دل آکنده از غم و اندوه یا خشم و غضب . بسیار غمگین واندوهگین یا خشمگین و غضبناک . رجوع به دل پری شود.- دل پر بو...